کتابهای منتشر شده از سرکار خانم غریبیان لواسانی
غربت و جودی
تحقیق و پژوهش در اثار مولانا از منظر غربت وجودی
غزلهای یک زاثر
اشعار و قطعات ادبی
تفسیر نمادهای کتاب باغ سبز عشق (داستان زندگی مولانا)
در کتاب ،بیشتر از هر کلمه ای به نام باغ اشاره می شود .نمادی که نام کتاب را نیز بر خود دارد .
باغ از ابتدا تا انتهای کتاب حضور دارد .خانه باغی که جلال الدین کوچک (مولانا ) در آن بزرگ می شود و با آن مانوس است و پدر او نیز با درختانش گفتگو و رازهایی دارد .
بهاالولد ،پدر مولانای کوچک، در باغ، آواز درختان را می شنود و شاهد حضور فرشتگان در میان شاخه های درختان است .
پدر مولانا، مردی بزرگ ،با مشربی عارفانه و عاشقانه بود و نویسنده اینچنین، قصد معرفی اندیشه او را دارد ،چرا که پدر مولانا با وجود قاطعیت در گفتار ،از لطافت روح برخوردار بود و مردی متشرع و متعصب هرگز نبود .
مولانا تحت تربیت چنین پدری است که به عرفانی سرشار از عشق ،روح و مدارا با مردمان می رسد .عرفانی که همه جهان را سرشار از عشق به خدا می داند و همه کائنات از این عشق برخوردارند .
مولانای کوچک با درختان باغ ،دوستی ای صمیمانه دارد و نمازهایش را در میان باغ می خواند و فرشتگان میان شاخه های درختان به تماشایش می نشینند.
گویا باغ ،معبد و خلوتکده جلال الدین است. باغی که فرشتگان در آن حضور دارند ،اما از اهالی آن خانه ،فقط پدر و پسر، از راز حضور آنها با خبر هستند .فرشتگانی که قبل از تولد جلال الدین ،از همان ابتدای کتاب ،در انتظار تولد او هستند و تا زمان مرگ مولانا ،حضور چشمگیری در تمام زندگی مولانا دارند و مولانا در حیرت است که چگونه آدمیان ،فرشتگان را نمی بینند که هر روز بخاطر انسان ها به زمین می آیند .
باغ در کتاب باغ سبز عشق ،حضوری زنده دارد و چون انسانی ،عاشق مولانای کوچک هست .وقتی خانواده مولانا از دیار بلخ کوچ می کنند، باغ از رفتن جلال الدین دلتنگ می شود و آنجا که مولانای نوجوان از هجوم مغول به بلخ باخبر می شود ،بیمناک از دست رفتن باغ و درختان خانه شان می شود.
در حقیقت، درخت تنها یک گیاه نیست .درخت به مانند انسان است و هم رو به سوی تاریکی خاک و هم آسمان پر نور دارد .
سهراب سپهری می گفت : خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست .
درخت، سمبل عرفان و ارتباط با عالم الهی است، هجوم مغول، ویرانی ارزش های متعالی و باغ آرمان های زندگی است .
در صفحه ۳۲ کتاب به هنگام کوچ مولانا جلال الدین از بلخ ،آمده است :”و باغ ،سراپای کودک (جلال الدین )را برای بار آخر نگاه کرد و فکر کرد :از این پس میان درختانش تنها باد است که می وزد ،نه صدای کتاب خواندن جلال الدین ،صدای گریه باران است که روی پوست درختان می لغزد ،نه صدای کودکی که شب ها میان درختان نماز می خواند و هر صبح با فرشتگان از میان لابلای شاخه ها صحبت می کرد .
بعدها در مثنوی این نگاه مولانا را به درخت و انسان اینچنین می یابیم :
در ذهن وزبان مولانا ،انسان همانند درخت است که باغبانش خداوند می باشد و مولانا از خداوند می خواهد که درخت وجود ما آدمیان را به خوبی ها پیوند زند تا به کژی رشد ننماییم
مولانا انسان را درختی می داند که در بهار قیامت سبز می شود واسرار خویش را هویدا می سازد
این درختانند همچون خاکیان
دست ها برکرده اند از خاکدان
با زبان سبز و با دست دراز
از ضمیر خاک می گویند راز
در باور مولانا ،درختان روح و جسم دارند ودرختی که برگ های انبوه و پژمرده دارد چون انسانی است که پر از برگ وبار های تعلقات و شهوات است چنین درختی ،ضعیف تر از درختان آزاده است .در این نگاه ،انسان نیز باید با هرس کردن برگهای پژمرده ،روح وجانش را تازه و سبک نماید
مولانا از ما می خواهد که از عقاید پوسیده خود ،چون درختان به هنگام هرس ،جدا شویم تا افکار تازه ای بر جان مان بروید .
درخت ، پیوند انسان با عالم معناست .در کتاب باغ سبز عشق که روایتگر داستان زندگی مولانا می باشد درخت ،دیدار انسان با حقیقت است ، برای همین، در خانه ابن عربی ،درخت حضور دارد و در خانه شیخ #عطار نیشابوری ،باغ کوچکی زیبا دیده می شود و درخت سیب ،هم در خانه مولانا ونیز در خانه عطار به چشم می خورد.
#سیب در #مثنوی ،روح و جان جهان و خداوند است که ما چون کرم درون سیب، از حضور سیب ،درخت سیب و سیبستان الهی ،گاهی بی خبر هستیم .
سیبستان در مثنوی ، اسرار الهی است که هر کسی آمادگی بهره بردن از آن را ندارد اما عارفان به حقیقت سیب رسیده اند .
در کتاب ،باغ، نشانه خلوت آدمی با #رازهای جهان است و صلاح الدین زرکوب، با باغش رابطه ای عاشقانه دارد، گویی صلاح الدین در درون آن باغ متولد شده و جزئی از آن باغ شده است .
مولانای جوان نیز دل بسته طبیعت شهر لارنده می شود و کتاب معارف پدر را در دل طبیعت می خواند
طبیعت ، درخت و باغ ،نشانه این است که مولانا با طبیعت، از فضای خشک فقیهانه ،به عالمی ورای زمان و مکان می رفت و #طبیعت، به تلطیف روح او کمک می کرد
در واقع ،مولانا خود را تنها در دفتر و کتاب ، نمی یافت و از مرزهای قشری گری و تعصب، که عالمان و مدرسان و فقها در بند آن هستند ،راهی به درون خود می جست و آماده دیدار با شمس تبریزی می شد تا انقلابی در درون او ایجاد کند .
بعد از دیدار با شمس نیز ،جلسات آنها در باغ صلاح الدین زرکوب برگزار می شود و مولانا خوش داشت که رازها و اسرار #شمس را در دل طبیعت بشنود
طبیعت ،خلوت حضور را افزون می کند و شلوغی شهر ،راه شنیدن اسرار را بر آدمی ، سد می کند .
سهروردی در خلوت کوه به اشراق رسید و محمد ص در دل غار حرا ،مخاطب وحی شد و جان بیدار مولانا ،در سکوت طبیعت و دوری از گوش نامحرمان ،شنوای راز شمس تبریزی بود .
در قلب و وسط خانه باغ مولانا ،حوضی فیروزه ای وجود دارد .در باغ های ایرانی ،همیشه حوضی در وسط باغ، حضور داشته ،باغ ارم شیراز ،هشت بهشت اصفهان و …
چرا که باغ ، سمبل بهشت و مرکز کیهان است و حوض آبی ، تکه ای از آسمان است که در زمین ،ما را به یاد آسمان می اندازد .
عشق به باغ ،مهم ترین اصل معنوی در معماری ایرانی است .حتی کلمه جنت در قران کریم، در اشاره به بهشت و جنبه قدسی آن است و در قران از درختان رمزناک و فرا طبیعی سخن به میان آمده است. از جمله درخت طوبی ،سدره ،شجره طیبه .
و حوض ،حکم آیینه ای را دارد که عالم الهی را جلوه گر می سازد .حوض در عرفان ،نماد دل انسان عارفی است که از آلودگی پاک و صیقلی و زلال شده است و می تواند زیبایی های عالم معنا را جلوه گر نماید .
روح مولانا ،همواره از تنگنای جسم ،به باغ سر می کشید تا کدورات دنیا را با نفخه رحمانی و عطر باغ و آب ،از روح بزداید .
می دانیم که مولانا به تصویر پردازی از باغ، علاقه خاصی داشته است و هم در غزلیات شمس و هم در مثنوی معنوی از باغ و بهار ،بسیار سخن گفته است .مولانا، باغ خاکی را بازتابی از باغ ملکوتی می دانست و دیوان او ، سرشار از کلمات بهارانه و ذکر باغ است
مولانا ،بارها از تعبیر باغ، برای بیان طراوت و پاکی وجود آدمی بهره برده است .
ادامه دارد
زهی باغ ،زهی باغ !که بشکفت ز بالا
زهی قدر ،زهی بدر تبارک و تعالی
مولانا
باغ در فرهنگ ملل ، نماد بهشت زمینی است .سنت باغ آرایی در فرهنگ جهان ،از ارزش والایی برخوردار بوده است از باغ های معلق بابل تا باغ های ژاپن و شعر چین ،همه بیانگر این باور است که باغ ،بهشت گمشده آدمی است .
در باور ایرانی ،باغ ،نشانه کیهان است و جهان، چهار پهلو دارد .در باغ های باستانی ، همواره چهار قسمت طراحی می شد و چهار رودخانه بزرگ که از آن منشعب می شد و هر باغ از باغ های ایرانی ،عطر خاص و گل های خود را داشته است
نیاز به باغ ،در آفریده های هنری نیز ، نمود دارد. از اسلیمی های کاشی های مساجد تا در نام کتاب بوستان و گلستان شیخ سعدی ،گویی در جهان بینی ایرانی، باغ و گل ،جزو جدایی ناپذیر زندگی است .
باغ های ایرانی ،چهار قسمت دارند چنانکه چهار عنصر ،بدن را تشکیل می دهد و چهار عنصر جهان را برقرار می سازد .
آریایی ها بر این باور بودند که رودخانه ای دنیا را به چهار قسمت تقسیم نموده است .در قران نهرهای چهارگانه وجود دارد و پیامبر در شب معراج ،چهار نهر را می بیند .
انسان ایرانی ،آرزوهای خود را در باغ می یافته ،در آب نماهای حوض های باغ ،به دیدار انعکاس آسمان شب و روز می رفته و در کف لاجوردی آب نماها، آسمان را به تماشا می نشسته است.
لویی ماسینیون ،اندیشمند فرانسوی ،باغ را محرابی می داند که در هماهنگی با آن ،روح حال معنوی می یابد و امکان رویت خداوند را می یابد .
در باغ ایرانی ،عرفان موج می زند و باغ در دید مولانا ،نماد غیب و لامکان ،جان و دل معشوق است. جهان باغی است و هر برگ سبز درخت ،دست گشوده ای است که از قدرت خلاقیت خداوند سخن می گوید .
از نظر مولانا ،شمس تبریزی نیز باغی است که به عالم بی انتها راه یافته است .
اردوهای کلاس های حضوری
رادیو جهانی مولانا
گفتگو بانو دلارام با بانو زهرا غریبیان استاد و آموزگار متون ادبی و عرفانی و مفسر مثنوی
جایگاه زن از دیدگاه مولانا و دیگر عارفان
گفتگو با مولانا از استاد غریبیان و اجرای بانو مسیحا
سلام استاد عزیز بنده از علاقه مندان و مریدان حضرت مولانا هستم و از حضور در کلاس شما بسیار لذت بردم
محمد
شرکت کننده کلاسهای مثنوی دوره اول
از حضور در کلاس شما بسیار لذت بردم و تحول در زندگی رو احساس میکنم استاد عزیز سپاس از حضورتون
سمیه
شرکت کننده دوره خودشناسی
من الان بیدار شده بودم داشتم داستان باغ سبز را میخواندم دست مریزاد عالی به تحریر در آوردید روح ادم را نوازش میده خواندن این داستان ،لذت بردم ، آفرین بر این استعداد زنده باشید الهی
مهرناز
خواننده کتاب باغ سبز عشق
سلام ، ممنونم از شما اتفاقا خود کتاب بیشتر انسان رو در تفکر فرو میبره ولی حقیقتا محل کارم خارج از شهر هست و یک ساعتی توی ماشین فرصت برای شنیدن محیاست ، که با کتاب بی نظیر شما و صدای گوینده عزیز میگذرونم باز هم سپاسگذارم
رویا
سهیل هستم اهل افغانستان ساکن آمریکا، از اثرتان آنقدر گرانقدر و زیباست که مرحم بردلها شده و آلام آدمی را تسکین می دهد، خداوند روح پاک بر شما دمیده و استعدادی بس خارق العاده داده است که بقیه کلام تان فیض و بهره میبرند،