رنج و‌تولدی دوباره

یونگ می گفت : زندگی، دشتی افتابی و خلوتگاهی برای خواب و اسایش نیست ما همواره از فرو رفتن در مرداب های زندگی هراس داریم اما گاهی همین مرداب ها ،حقیقت را به ما نشان می دهند و در دست و پا زدن در آن مرداب ها به ارزش عمیق زندگی پی می بریم ،بالغ می شویم و از خامی معصوم خود جدا می شویم
مولانا نیز رنج را سویه مهم زندگی می داند رنج ،دیدار با حقیقتی است که در زندگی با سایه ها از یاد برده ایم و گاه از روی اقبال ،بدون آگاهی، بدان دچار می شویم
مولانا از همان قصه اول مثنوی ،شاه و کنیزک ،ما را متوجه همزاد حقیقی مان می نماید تا وضعیت روح مان را دریابیم و چون آن مگس بر ادرار خر نباشیم مگس زبونی که بر برگ کاهی بر ادرار خر سوار بو‌د و خود را ناخدای دریاها می دانست
آیا همه ما چنین اندیشه ای را در سر نداریم و خود را حاکم جهان محدود خود نمی دانیم؟
مولانا در داستان طوطی و بازرگان نیز مارا به مردن از خود بینی می خواند تا مرداب روح خود را ببینیم مولانا به این باور است که تا به مشکلات خودآگاه نشویم رها نمی شویم
رنج های ناخواسته بنا بر نظر مولانا ،موجب تعالی روح می شود

@baghesabzeshgh

#زهراغریبیان_لواسانی

دیدگاهتان را بنویسید

هفت + پنج =