شب از نظر مولانا

ز نگاه مولانا ،شب ،زمان تاریکی و تنهایی نیست بلکه موقع وصل و پیوستن به لحظه های لبریز شدن از نور است و خداوند در لحظات شب ،تیره ترین و خوش طعم ترین حلوای خودش را در دیگ شب برای آنانی که در این لحظه ها بیدار می مانند آماده می کند    
بی گاه شد بی گاه شد خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد
ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو                       
ای جان بی آرام رو کان یار خلوت خواه شد
اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی         
عقلی که راه آموختی در نیم شب گمراه شد
جان های باطن روشنان شب را به دل روشن کنان              
هندوی شب نعره زنان کان ترک در خرگاه شد
شب از نظر مولانا زمانی است که چشمان جهانیان بسته است 
پس من با حقیقت خودم روبرو می شوم و نیازی به ریا و تزویر در من باقی نمی ماند ودر سکوت که نمود حقیقی من است به دیدار سیمرغ وجود خویش نائل می شوم 
شب ،خلوتی است برای روح ،چرا که تن از تمناهای خود فاصله گرفته و جان به اصل خویش بازگشته است
  #زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh

دیدگاهتان را بنویسید

پنج × 2 =