نحوی و کشتیبان چه کسانی هستند

مولانا در داستان نحوی و کشتیبان به بازگویی مکتب عشق می پردازد .
نحوی کسی است که با دستور زبان عربی آشنایی دارد. 
ما در زبان عربی،دو علم نحو و صرف داریم و در علوم بلاغی و نحوی، عالِم کسی است که می داند نقش هریک از وا‌ژگان در جملات چیست و آن را مانند دستور زبان فارسی درس می دهد.
مرد نحوی ،نماد انسان های مغرور ،زاهد و مدعی است .
در این سفر دریایی ،مکالمه ای که بین مرد نحوی و کشتیبان روی می دهد، نشانه نگاه اهل ظاهر با اهالی عرفان می باشد. 
نحوی با غرور، علم نحو خود را به رخ میزبان می کشاند، اما وقتی کشتی در هم می شکند ،مرد کشتیبان ،شنا را راه خلاصی و نجات می داند که نحوی از آن بی خبر است 
کشتی در این تمثیل وجود انسان است و دریا ،عالم الهی است که هر کس که شنا ،تسلیم و محو را نمی داند ،حق ورود به آن وادی را ندارد وگرنه در هم خواهد شکست .
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو می‌باید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بی‌خطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر 
مولوی می گوید یک نحو و یک محو داریم. نحو نمادی از علم بشری است.
ما در این داستان  ،نحوی را باید نمادی از علم ظاهری بگیریم. در  زمان مولانا اگر صحبتی از علوم می شود ،محض دانش ،مد نظر نیست و نه آن دانشی که فرد را به حکمت برساند .
وقتی مولانا محو را مقابل نحو می گذارد محو  یعنی این که فرد ،اوصاف بشری و خود کاذبش را کنار گذاشته باشد. 
مرده شدن در این داستان ،یعنی خالی شدن از  کژی ها وناراستی  ها و در رأس همه، خودشیفتگی و خودپرستی است. 
اگر بر آن غلبه کردی  و از آن گذشتی؛ می توانی در این دریا پیش بروی. و حالا وقتی مرده شدی ،ممکن است جسد تو بالای آب بیاید .ولی این نشان این است که تو از اوصاف بشری مرده ای ،از تمام چیزهایی که تو را از خویشتن واقعی تو دور کرده ،جدا شده ای و جزو دریا شده ای.در آن زمان است  که دریا که نشانه خداوند است ،با تو هر کاری می تواند انجام دهد .چون تو در آن فنا شده ای و از خود اراده ای نداری .
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحو محو آموختیم
 #زهرا_غریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh

دیدگاهتان را بنویسید

بیست + یازده =