نور و دیگر هیچ

اقبال لاهوری:
پدرم با گفتن جمله ای روحم را دگرگون کرد ،
هنگامی که قرآن می خواندم به من گفت : 
محمد قرآن را آن چنان بخوان که گویی بر تو نازل شده است.
شیخ شهاب الدین سهروردی می گوید قرآن بخوان. 
قرآن را چنان بخوان كه گویی تنها در شان تو نازل شده است. فكر كن كه تو، تنها مخاطب خداوند هستی.
و مولانا باور دارد که خداوند با هر کسی رازی دارد که در گوشش زمزمه می کند
چقدر این سخنان بر جان و دل می نشیند 
بر خلاف  بس قاریان و حافظان ،که کلام خداوند را جز به ظاهر نمی بینند و آنان که وعده دوزخ و بهشت از قران می طلبند  و انذار و بیم را بر مردمان ،از قران نشان می گیرند ، 
کلام سهروردی و مولانا ، جان آدمی را نشان می گیرد و‌ذرات نور را بر روح می پاشد 
گویی هر گاه تو به سمت نور می روی ،جانت وسعت می گیرد و عشق با تو به رقص می آید 
و‌تو از چهارچوب تنگ وجودت ،وارد حیطه لامکانی می شوی که از تو دور نیست 
خدایی که برای توست و با تو حرف ها دارد 
برای شیخ شهاب الدین، 
برای مولانا جلال الدین، 
رازهای قران
گونه ای دیگر است  
چقدر فهم قران به زبان اینان که راز آشنا می باشند را دوست دارم 
و بیزار از کسانی که خود را در آیینه قران به تماشا ننشسته اند اما به خط و عبارت خود را حافظان قران می دانند
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh

دیدگاهتان را بنویسید

دوازده − چهار =