آفتاب جان ،از نگاه مولانا

 مولانا در مثنوی از نام آفتاب بهره بسیاری می برد و گاهی آفتاب آفتاب آفتاب را بر زبان می راند . هنگامی که مولانا از آفتاب سخن می گوید اولین کلمه که به ذهن تداعی می شود نام شمس الدین تبریزی است که هم نامش از آفتاب یاد دارد و هم بر زندگی مولانا تابید و او را به تولدی دوباره و معنوی رهنمون شد . مولانا آفتاب را رمز #خداوند نیز می داند او که به بیان مولانا ،آفتاب آفتاب است همه آفتاب ها و نور های دیگر بازتابی از او هستند آفتاب آفتاب آفتاب این چه می گویم ؟مگر هستم به خواب آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب و این آفتاب ،در همه چیز ظاهر می شود زیرا اشیا ظهور حقیقت او هستند . در مثنوی ،انبیای خداوند نیز چون پیران طریقت هستند ،رمز خورشیدند که ماه اولیا، از آنان #نور می گیرند و آنجا که این انوار از روزنه های متعدد و از چند پنجره می تابند، نور ،دارای شکل های مختلف می شود وگرنه همه از نور خداوند منشعب می شوند و همه ادیان یکی هستند . کثرتی اگر هست در اختلاف دید است وگرنه اگر در کف هر یک از ما شمعی باشد اختلاف از میان بر خواسته می شود و متوجه می شویم که همه ما یکی هستیم و‌این همه ستیز و‌نزاع در میان پیروان #ادیان ایجاد نمی شد . مولانا #عشق الهی را خورشید می نامد و آدمیان که در سایه او زندگی می کنند، سایه های او هستند ،چون تابش خورشید که بر دیوار می تابد و دیوار فروغی می یابد وگاهی از این نور به عاریت بهره می برند حال آنکه باید به وسیله این نور الهی ،جان بگیرند #آفتاب با کمال سخاوت خود، بر همه می تابد .برای خداوند کافر و مومن تفاوتی ندارد رحمانیت او بر همه جاری است اما درخت خشک با این تابش جانی نمی گیرد ،اما آنکه دلی در گرو عشق دارد از این تابش ،رشد می کند و به کمال می رسد.
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh

دیدگاهتان را بنویسید

بیست − هشت =