ماه چون سکّه ای درخشان ،از پنجره به اتاق مدرسه نگاه می کرد و منتظر خبر تازه ای بود .تمام روز در سفر بود ،تا شب به این سوی آسمان بیاید و از پس درختان لُخت و عور ،در شب سرد زمستانی بغداد ،دست های نورانی اش را جلوی دهانش بگیرد و ها کند و به شهر چشم بدوزد .ماه تن نقره ای اش را کمی کش و قوس می داد که به یکباره ،نگاهش بر بام مدرسه افتاد ،آنوقت بود که روان شد و آوازه خوان به بام مدرسه نزدیک تر شد . شبی آرام بود .کهکشان سپید ،بر پهنای آسمان خوابیده بود و بیابان، در پرده شب به خواب عمیقی فرو رفته بود و شهر خاموش ِخاموش بود .محمد جلال الدین بر روی بام با یک جامه نازک به نماز ایستاده بود و از بام مدرسه به بام خدا می رفت و نه صدای باد که در انبوه ِ شن های بیابان زوزه می کشید و نه ماه که به او چشم دوخته بود ،او را از حالی که داشت ،بیرون نمی آورد .ماه محو تماشای او بود ،موی تازه رُسته صورتش ،که نشان از بلوغ تازه نوجوانی اش می داد،معصومیت کودکانه اش را بر هم نزده بود .ماه زیر لب گفت :چه زیبا !و آنوقت ،نگاهش افتاد به ایوان هایی که دور تا دور حیاط مستطیل شکل و بزرگ مدرسه را پر کرده بود و بعد کلاس های درس را دید و آن سو تر در پشت محرابی های حجره ها ،متوجه اتاق کوچکی شد که خانواده شیخ در آن زندگی می کردند و خواست تا کنجکاوانه به آن اتاق کوچک بتابد و از آن خبر بگیرد که صدای محکم ضربه در مدرسه ،او را به خود آورد .
مدرس دوره های مختلف شاهنامه، مثنوی، حافظ و خودشناسی
تدریس دوره های مثنوی بیش از 14 سال
تدریس دوره های حافظ شناسی بیش از 12 سال
تدریس دوره های شاهنامه خوانی بیش از 12 سال
تدریس دوره های خودشناسی بیش از 6 سال
نویسنده بیش از پانصد ساعت متن برای برانه های مختلف رادیویی و تلویزیونی
چاپ بیش از سه کتاب : باغ سبز عشق ، غربت وجودی در اثار مولانا و مجموعه اشعار غزلهای یک زائر
برگزیده جشنواره های ادبی، هنری و دانشگاهی و غیر دانشگاهی
دوره های داستان نویسی و فیلم نامه نویسی را در حوزه هنری گذراندم و نمایش نامه نویسی را در تالار محراب آموختم، بعدها نقاشی را نیز، نزد استادان مجربی از جمله استاد آقامیری گذراندم.
برگزیده چندین جشنواره ادبی ،هنری دانشگاهی و غیر دانشگاهی کشوری هستم و حاصل نوشته هایم سه کتاب و بسیاری نوشته های دیگر می باشد که به امید خدا برای جمع آوری وچاپ آنها در آینده نزدیک ،اقدام خواهم نمود.
سالهاست که به لطف خداوند بر خوان پر گوهر مثنوی نشسته ام و از برکات آن، با دوستان عزیزی آشنا شدم که همراه و هم قدمم در این مسیر سبز بوده اند .
اکنون درکلاس مثنوی به پانصدمین جلسه کلاس نزدیک می شویم می دانیم که عمری با هم بوده ایم در غم ها وشادی ها شریک هم بودیم اما از همه مهم ترمثنوی را کنار خود داشته ایم و مولانا هر گز از زندگی ما جدا نشده است .
تجربه ای که در این سالها از مثنوی یافته ام این است که مهم ترین رویکرد مولانا در مثنوی ،خودشناسی است
ما نمی توانیم پروازهای رفیع مولانا را تجربه کنیم .عرفان محض مولانا برای قواره انسان امروزین ،جامه ای بزرگ است و باید مثنوی را برای انسان امروز ساده کنیم
مثنوی پر از نکته های روانشناسی و اخلاقی است که به انسان کمک می دهد خود را میان بحبوبه های زندگی بیابد و بشناسد و چنین شد که کلاس خودشناسی را در کنار مثنوی آغاز کردم تا منظره های زیبای مثنوی را در وجود خودمان بیابیم .
امروز خدا را شاکرم که به من این لطف را داشته است که با مثنوی ارزشمند حضرت جلال الدین محمد مولوی آشنا شدم و اگر عمری دوباره بیابم ،باز وقتم را برای شاگردی در مکتب مولانا خواهم گذاشت چون هنوز بسیار نکته ها را باید در مثنوی بیابم ،بیاموزم و بیاموزانم .
مجموع دوره های برگزارشده
0+
اگر سوالی دارید بپرسید ادمین سایت در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.
دیدگاهتان را بنویسید