صبح بود و جالیزارهای هندوانه و کدو تنبل ،مثل پیراهن زنی که جابجا گل های قرمز و نارنجی بر آن نقش بسته باشد،در باد تکان می خورد .اما هندوانه ها و کدو تنبل ها ،همچنان سنگین به زمین چسبیده بودندو خیالشان راحت بود که باد نمی تواند کاری با آنها بکند .باد حوصله اش از تکان دادن آنها که سر رفت به سراغ مزرعه گندم رفت که قد کشیده بودند و در خیال چیده شدن ،به راحتی خود را به آغوش باد می سپردند . باد هر وقت که به این نقطه دنیا یعنی قونیه می رسید یک جا زردی می دید و یک جا سبزی و یک جا …و دلش غنج می زد که جای زمین باشد و هی رنگ عوض کند . بعد باد خودش را رساند به خرمن و پیچید دور خیش خرمن کوب و آنوقت بود که گندم ها به هوا بلند شدند و توی چشم گاو سفیدی رفتند که خیش بر آن بسته شده بود .گاو ما کشید ولحظه ای بعد بی خیال باز به راهش ادامه داد .باد که هوس شیطنت کرده بود به دورها خیره شد تا جای دیگری برای بازی بیابد وتوی یک چشم بهم زدن ،خودش را به مدرسه رساند و از پنجره نیمه باز به داخل یکی از اتاقها رفت و خودش را ولو کرد روی انبوهی از کاغذها که کف اتاق ،روی هم مرتب چیده شده بود و کاغذها را بر هم زد و به هوا بلند کرد . جلال الدین محمد که خبر از بازیگوشی باد نداشت ،فقط به رقص کاغذها با باد نگاه کرد و نه بلند شد که آنها را از دست باد بگیرد ونه پنجره را بست که باد را اسیر خود کند تا نوشته هایش را با خود نبرد . مولانای جوان صدای باد را می شنید که به او می گفت :اگر این داشته های توست ،پس چرا با یک تکان انگشت های من از دست می رود واگر از آنِ تو نیست چرا اینقدر به آن چسبیده ای؟
عالِم جوان به کنار پنجره رفت و به دور دست ها خیره شد .درِاتاق چند ضربه نواخته شد وگوهر خاتون به اتاق آمد .پیراهنی فیروزه ای به تن داشت و سربندی نقره ای بر سر بسته بود .کنار مَردش ،کنار پنجره ایستاد .جلال الدین به چشمان سیاه و درشت همسرش نگاه کرد ،قطره اشکی همیشه در چشمان او بود که آن را براق و درخشان می کرد .رو به او کرد و به ملایمت گفت :آنچه در اینجا در نزد پدر آموخته ام کفایت نمی کند ،باید به دمشق و حلب بروم ،اما ناراحتم که تو را تنها می گذارم . زن زیبا فقط سرش را تکان داد ،اما مرد ته چشمان او همان قطره اشک همیشگی را دید که بزرگتر و درخشانتر شده بود .ای کاش می توانست مثل همه مردان باشد .مردانی که صبح بیدار می شوند ،به کار حجره و بازار مشغول می شوند و غروب به خانه هایشان باز می گردند و با استکانی چای و مهربانی زن ،تمام جهان را در تسخیر خود می بینند .اما آنوقت عشق به آموختن را چه می کرد ؟ مدرسه حلاویه دمشق منتظر او بود .شیخ برهان الدین محقق از او خواسته بود که به آنجا برود و از درس شیخ کمال الدین بن عدیم برخوردار شود .
مدرس دوره های مختلف شاهنامه، مثنوی، حافظ و خودشناسی
تدریس دوره های مثنوی بیش از 14 سال
تدریس دوره های حافظ شناسی بیش از 12 سال
تدریس دوره های شاهنامه خوانی بیش از 12 سال
تدریس دوره های خودشناسی بیش از 6 سال
نویسنده بیش از پانصد ساعت متن برای برانه های مختلف رادیویی و تلویزیونی
چاپ بیش از سه کتاب : باغ سبز عشق ، غربت وجودی در اثار مولانا و مجموعه اشعار غزلهای یک زائر
برگزیده جشنواره های ادبی، هنری و دانشگاهی و غیر دانشگاهی
دوره های داستان نویسی و فیلم نامه نویسی را در حوزه هنری گذراندم و نمایش نامه نویسی را در تالار محراب آموختم، بعدها نقاشی را نیز، نزد استادان مجربی از جمله استاد آقامیری گذراندم.
برگزیده چندین جشنواره ادبی ،هنری دانشگاهی و غیر دانشگاهی کشوری هستم و حاصل نوشته هایم سه کتاب و بسیاری نوشته های دیگر می باشد که به امید خدا برای جمع آوری وچاپ آنها در آینده نزدیک ،اقدام خواهم نمود.
سالهاست که به لطف خداوند بر خوان پر گوهر مثنوی نشسته ام و از برکات آن، با دوستان عزیزی آشنا شدم که همراه و هم قدمم در این مسیر سبز بوده اند .
اکنون درکلاس مثنوی به پانصدمین جلسه کلاس نزدیک می شویم می دانیم که عمری با هم بوده ایم در غم ها وشادی ها شریک هم بودیم اما از همه مهم ترمثنوی را کنار خود داشته ایم و مولانا هر گز از زندگی ما جدا نشده است .
تجربه ای که در این سالها از مثنوی یافته ام این است که مهم ترین رویکرد مولانا در مثنوی ،خودشناسی است
ما نمی توانیم پروازهای رفیع مولانا را تجربه کنیم .عرفان محض مولانا برای قواره انسان امروزین ،جامه ای بزرگ است و باید مثنوی را برای انسان امروز ساده کنیم
مثنوی پر از نکته های روانشناسی و اخلاقی است که به انسان کمک می دهد خود را میان بحبوبه های زندگی بیابد و بشناسد و چنین شد که کلاس خودشناسی را در کنار مثنوی آغاز کردم تا منظره های زیبای مثنوی را در وجود خودمان بیابیم .
امروز خدا را شاکرم که به من این لطف را داشته است که با مثنوی ارزشمند حضرت جلال الدین محمد مولوی آشنا شدم و اگر عمری دوباره بیابم ،باز وقتم را برای شاگردی در مکتب مولانا خواهم گذاشت چون هنوز بسیار نکته ها را باید در مثنوی بیابم ،بیاموزم و بیاموزانم .
مجموع دوره های برگزارشده
0+
اگر سوالی دارید بپرسید ادمین سایت در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.
دیدگاهتان را بنویسید