صبح بود و در میان آسمان آبی ،دسته ای از لک لک ها در پرواز بودند . کشاورزان تُرک دست از کار می کشیدند و به این میهمان های قونیه لبخند می زدند و اجازه می دادندکه روی مزارعشان بنشینند و لک لک ها خسته از سفر طولانی خود ،پاهای بلندشان را جمع می کردند ،روی جاده ها و مزارع برای ساعتی می نشستند و خستگی در می کردند و بعد بلند می شدند و به سمت مسجد جامع شهر حرکت می کردند تا بر بام آن آشیانه بسازند . آمدن لک لک ها در قونیه ،خبر از اتفاق مهمی می داد که به زودی در میان تاکستان ها و تپه ها روی می داد و این که هر لحظه ممکن است چیزی تو را غافلگیر کند .لحظه ای آسمان آبی و آفتابی است و یکباره خودت را در میان رگبار تند باران می یابی . آغاز بهار بود و همه گرم کار بودند که باران ،نوازشگرانه و نرم ،شروع به باریدن کرد و بر ردای مولانا که در آن صبح به تپه آمده بود ،خال خال های سیاه بر جای گذاشت .مولانا جلال الدین سرش را بالا گرفت و به باران اجازه داد که تا تَه چشمانش را بشوید .صدای دلنواز آب ،نگاهش را از آسمان به آسیاب کشاند .آسیاب پیر با ناله و به کُندی حرکت می کرد ومولانا با حیرت می دید که به سختی آب را از تاریکی بیرون می کشاند ،درست مثل روح آدمی که گرد بدنش می گردد و آسیاب بدنش را حرکت می دهد .قدم هایش را تند کرد تا خودش را به تپه برساند ،نسیم ،دستی بر موهایش کشید و آن ها را پریشان کرد و مولانا دست خدا را دید که یک باره بر او و بر شاخه های کوچک و بزرگ درختان کشیده شد .می دانست خدا با اوست و تنها نیست .اما دوست داشت که در میان تپه بماند و باران او را بشوید .دلش نمی خواست دوباره به خانه برگردد ،خانه ای که همه چیزش از گوهر خاتون نشان داشت که به بهار ابدی پیوسته بود .نگاهش به بنفشه های وحشی افتاد که تک تک در دشت روییده بودند .دستی بر گلبرگ مخملین این صوفیان خاموش کشید که همیشه در حال مراقبه بر زمین زانو زده اند و برخاست .دلش نمی خواست چون آنان گوشه عزلت گزیند ،بهار آمده بود .
مدرس دوره های مختلف شاهنامه، مثنوی، حافظ و خودشناسی
تدریس دوره های مثنوی بیش از 14 سال
تدریس دوره های حافظ شناسی بیش از 12 سال
تدریس دوره های شاهنامه خوانی بیش از 12 سال
تدریس دوره های خودشناسی بیش از 6 سال
نویسنده بیش از پانصد ساعت متن برای برانه های مختلف رادیویی و تلویزیونی
چاپ بیش از سه کتاب : باغ سبز عشق ، غربت وجودی در اثار مولانا و مجموعه اشعار غزلهای یک زائر
برگزیده جشنواره های ادبی، هنری و دانشگاهی و غیر دانشگاهی
دوره های داستان نویسی و فیلم نامه نویسی را در حوزه هنری گذراندم و نمایش نامه نویسی را در تالار محراب آموختم، بعدها نقاشی را نیز، نزد استادان مجربی از جمله استاد آقامیری گذراندم.
برگزیده چندین جشنواره ادبی ،هنری دانشگاهی و غیر دانشگاهی کشوری هستم و حاصل نوشته هایم سه کتاب و بسیاری نوشته های دیگر می باشد که به امید خدا برای جمع آوری وچاپ آنها در آینده نزدیک ،اقدام خواهم نمود.
سالهاست که به لطف خداوند بر خوان پر گوهر مثنوی نشسته ام و از برکات آن، با دوستان عزیزی آشنا شدم که همراه و هم قدمم در این مسیر سبز بوده اند .
اکنون درکلاس مثنوی به پانصدمین جلسه کلاس نزدیک می شویم می دانیم که عمری با هم بوده ایم در غم ها وشادی ها شریک هم بودیم اما از همه مهم ترمثنوی را کنار خود داشته ایم و مولانا هر گز از زندگی ما جدا نشده است .
تجربه ای که در این سالها از مثنوی یافته ام این است که مهم ترین رویکرد مولانا در مثنوی ،خودشناسی است
ما نمی توانیم پروازهای رفیع مولانا را تجربه کنیم .عرفان محض مولانا برای قواره انسان امروزین ،جامه ای بزرگ است و باید مثنوی را برای انسان امروز ساده کنیم
مثنوی پر از نکته های روانشناسی و اخلاقی است که به انسان کمک می دهد خود را میان بحبوبه های زندگی بیابد و بشناسد و چنین شد که کلاس خودشناسی را در کنار مثنوی آغاز کردم تا منظره های زیبای مثنوی را در وجود خودمان بیابیم .
امروز خدا را شاکرم که به من این لطف را داشته است که با مثنوی ارزشمند حضرت جلال الدین محمد مولوی آشنا شدم و اگر عمری دوباره بیابم ،باز وقتم را برای شاگردی در مکتب مولانا خواهم گذاشت چون هنوز بسیار نکته ها را باید در مثنوی بیابم ،بیاموزم و بیاموزانم .
مجموع دوره های برگزارشده
0+
اگر سوالی دارید بپرسید ادمین سایت در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.
دیدگاهتان را بنویسید