اخلاق در مثنوی با زبان حیوانات

مولانا در مثنوی برای بیان داستان های خود از حیوانات استفاده می کند .در واقع مثنوی بیشه زاری است که در آن حیوانات مختلف وجود دارند و‌هر کدام بر حسب خصلت ،دارای ویژگی های جسمانی و شخصیتی هر حیوان در طبیعت هستند و هر کدام از حیوانات برای مولانا پرسوناژی می شوند تا قصه و حرف های مولانا را پیش ببرند .
در مثنوی ۳۲نوع جانور به کمک حکایت می آید و داستان در بعضی موارد حول محور آنها می چرخد .
در جایی «باز »پرنده محبوب مولانا نشانه روح مهجور انسان می شود که از موطن خود دور شده است و به ویرانکده نزد جغدان رفته است و در قصه ای دیگر، آهویی که نشانه زیبایی روح دوستداران خداوند می باشد به دست صیاد گرفتار می شود و به اصطبل خران انداخته می شود و‌مولانا روایت هجران روح انسانی را بازگو می کند که به اجبار ،در کنار زبونان باید زندگی کند و به یونجه خوردن آنان بنگرد .حال آنکه او در مرغزار ،گل ها را بوییده و از سنبل و زعفران تناول نموده است .
در جایی دیگر شتر به علت سخت کوشی و زندگی ریاضت گونه اش برای مولانا روح عاشقی را به یاد می آورد که به کمال انسانی رسیده است اما موشان روزگار که ادعای سروری بر آنها دارند به آنها فضل می فروشند .
در حکایت موشی که افسار شتر را به دست گرفته است .موش مدعی و پر از غرور و‌منیت ،لاف می زند و از فضایل خود می گوید تا آنکه به آبراهه باریکی می رسند و موش قادر به گذر از آن نیست .
در حکایتی از دفتر پنجم ،مولانا الاغ و شیر و روباه را در دیالوگی مشترک رها می کند. در این داستان ،الاغ کج فهم که نشانه افرادی هستند که #دین را به ظاهر درک کرده اند و چون موقعیت ترقی در زندگی نداشته اند و تلاش نکرده اند  ،به ظاهر به توکل روی کرده اند و خود را شاکر می دانند، در کنار روباه حیله گر که قصد فریب او را دارد به کمک داستان می آید تا  مولانا از سستی و‌کاهلی عده ای از مردم سخن بگوید .
ریا و تملق و دورویی، لایه های زیرین این داستان ها را همواره تشکیل می دهد .
در تمام این حکایات که از زبان حیوانات در #مثنوی بیان می شود ،مولانا قصد بازگویی خصلت های پاک انسانی را دارد که در یک زندگی اخلاقی ایجاد می شود .
برای مولانا رسیدن به کمال انسانی در وهله اولیه از اخلاق گذر می کند و هیچ عرفانی بدون متحقق شدن فرد به #اخلاق اتفاق نمی افتد .
#مولانا اخلاق را شرط اول ورود به وادی عرفان می داند در غیر آن ،فرد چه در حیطه عرفان ،چه دینداری ،صاحب هیچ فضیلتی نخواهد بود چون غرور ،منیت ،عجب ،حسد از او انسانی نفسانی می سازد که فقط به خود می اندیشد و چنین فردی ،فرسنگ ها فاصله با آنچه که عرفان ،از انسان می خواهد بسازد، دارد .
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshg

دیدگاهتان را بنویسید

18 − سیزده =